مناجات نامه

 

خدایا شکرت که از دست یه غول بیابونی نجاتم دادی.

خدایا شکرت که از اهداف شومش زود خبردار شدم.

خدایا خیلی دوست دارم.خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

خدایا هیچوقت پاکدامنیمو ازم نگیر.

خدایا ممنونم ازت چون که بازم بهم حالی کردی که هوامو داری.

خدایا هیچوقت تنهام نزار.که اگه یه لحظه منو  به حال خودم  بزاری بیراهه میرم.

دوست دارم

مرور یک خاطره

روز تولد و آخرین روز دیدار:

 

کافی شاپ همیشگی!

طبق معمول دیر کردن من!

عصبانی شدن اون !

گیر کردن پای من به پله و افتادنم!

خندیدن هر دومون!

کیک تولد و اصرار من به اون برای خوردن یه تیکه دیگری از کیک !

پرسیدن نظرم درباره ی تی شرت قهوه ای تنش!

_ ایییییییییییییییییی بد نیس!

_ _پس تو به چی میگی عالی؟

کادوی تولد!

سرویس تیتانیوم !

دلخوری من!

تاریکی هوا_بوتیک سر خیابون _زور زدن من برای پیدا کردن تی شرتی با کلاس !

دل سوزوندن برای خودم!

نشون دادن هر دو تا کادوی تولد توی خونه!

 

پس فردا!

دعوا و عصبانیت او!

بر ملا شدن یه چیزی!

 

غمگینی و دلتنگی من!

 

و بعد از چن وقت تموم شدن همه چی!

 

 

 

شنیدن صدای یه آشنا برای اولین بار

 

نصف شب !

دبیلیو سی !

اولین تلیدن !

هر هر خندیدن !

صدای دمپایی ها !

نمایان شدن سر و کله مامان !

تصور کردن اولین لو رفتن !

ولی لو نرفتن !

 

 

یادداشتی برای تو

 

غزل بی احساس نیست گلم.

 

فقط موقعی سر و کلش پیدا شده که خیلی دیره.واسه همین دلش نمیخواد الکی حس کنه که ستاره ی دیگرون مال اونه.

وگرنه غزل هم بلده دلبری کنه ولی به جاش !

نه الان!

 

بعضی چیزا وابستگی و دلبستگی میارن  برای تو مشکلی پیش نمی یاد ولی منم که بعدها باید هزاران مرتبه به خاطر یه دلبستگی بی جا خودمو سرزنش کنم و بسوزم و جیکمم درنیاد!

 

 

همین!