بدجوری سرما خوردم .امروزو نرفتم سر کار.از اینکه هر لحظه ممکنه منو از کار بیکار کنن میترسم.
روز معلم برا مامان با آبجی رفتیم انگشتر خریدیم.برا بابا هم پیرهن.قبلشم که به ح 80 تومن قرض داده بودم.فیش موبایلم رو هم خودم ریختم.الانم کرم افتاده تو کیف پولم.
دیروز با ح رفته بودیم بیرون.کلی خیابونا رو با ماشین دور زدیم تا شب شد.بعد از برگشتن اونقد دلم براش تنگ شده بود که نگو..حیف که نمی شه پیشم باشه.
به نظر من بگی بهتره یه بچه با خودش امید و زندگی میاره شاید وجودش باعث بشه که یه زندگی دوباره داشته باشی به هر حال موفق باشی
سلام یه سوال مگه تو بای آقای بابایی ازدواج نکردی؟
نه.
منم تورو نمیشناسم چی کار کنیم هان. این طوری که نمیشه تو دلت برام تنگ بشه ولی من ندونم تو کی هستی. تو کی هستی؟؟
چرا پاکش کردی. من تازه اومدم می خوام جون بگیرم..